نقدکن حال کسی، که نیک و بد حال کسی را می پرسد. رجوع به نقد کردن شود: صراف سخن به لفظ چون زر در رشته چنین کشید گوهر کز نقدکنان حال مجنون پیری سره بود خال مجنون. نظامی
نقدکن حال کسی، که نیک و بد حال کسی را می پرسد. رجوع به نقد کردن شود: صراف سخن به لفظ چون زر در رشته چنین کشید گوهر کز نقدکنان حال مجنون پیری سره بود خال مجنون. نظامی
نقب زن. آنکه در خانه کسی نقب زند. (آنندراج). دزد خانه. (ناظم الاطباء) : بی ترس تیغ و دار بگوئیم تا که ایم نقب افکن خزینۀ ترکان صبحگاه. خاقانی. رفوکاری ز نقب افکن نخواهند بسان حک کاغذ از تبرزن. امیرخسرو (آنندراج). ، معدن چی. (ناظم الاطباء). رجوع به نقب زن شود
نقب زن. آنکه در خانه کسی نقب زند. (آنندراج). دزد خانه. (ناظم الاطباء) : بی ترس تیغ و دار بگوئیم تا که ایم نقب افکن خزینۀ ترکان صبحگاه. خاقانی. رفوکاری ز نقب افکن نخواهند بسان حک کاغذ از تبرزن. امیرخسرو (آنندراج). ، معدن چی. (ناظم الاطباء). رجوع به نقب زن شود
به قصدغارت خزینه ای یا دزدی از خانه ای یا گشودن حصاری، راهی در زیرزمین تعبیه کردن و از آن راه مخفیانه به خزینه یا خانه یا حصار داخل شدن. مخفیانه و از زیرزمین به جائی رخنه کردن و بدانجا راه یافتن: خطری کرده و در گنج طرب نقب زده نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند. خاقانی. هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت باک نکردم که صبح آفت نقاب شد. خاقانی. خیز در این سبز کوشک نقب زن از دود دل درشکن از آه صبح سقف شبستان او. خاقانی. آن نظر که بنگرد این جزر و مد او ز نحسی سوی سعدی نقب زد. مولوی. عاجزم در گره خویش گشودن صائب من که نقب از مژه در سینۀ خارا زده ام. صائب (آنندراج). نقب در خانمان خفته زنند دزد خالی بود ز بیداران. ؟ ، منفذی و راه گذری در دل کوه یا در زیر زمین گشودن
به قصدغارت خزینه ای یا دزدی از خانه ای یا گشودن حصاری، راهی در زیرزمین تعبیه کردن و از آن راه مخفیانه به خزینه یا خانه یا حصار داخل شدن. مخفیانه و از زیرزمین به جائی رخنه کردن و بدانجا راه یافتن: خطری کرده و در گنج طرب نقب زده نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند. خاقانی. هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت باک نکردم که صبح آفت نقاب شد. خاقانی. خیز در این سبز کوشک نقب زن از دود دل درشکن از آه صبح سقف شبستان او. خاقانی. آن نظر که بنگرد این جزر و مد او ز نحسی سوی سعدی نقب زد. مولوی. عاجزم در گره خویش گشودن صائب من که نقب از مژه در سینۀ خارا زده ام. صائب (آنندراج). نقب در خانمان خفته زنند دزد خالی بود ز بیداران. ؟ ، منفذی و راه گذری در دل کوه یا در زیر زمین گشودن
دزد خانه. (ناظم الاطباء). که با نقب زدن به جائی داخل شود: دزدی است چرخ نقب زن اندر سرای عمر آری بهرزه قامت او خم نیامده ست. خاقانی. چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان. خاقانی. چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند نقب زن گنج روان را نظرم بایستی. خاقانی. تا تو ای نقب زن درین پرگار درگذاری درآئی از دیوار. نظامی. فخر کندنقب زن از کاوکاو. امیرخسرو (آنندراج). ، معدن چی. (ناظم الاطباء). رجوع به نقب زدن شود
دزد خانه. (ناظم الاطباء). که با نقب زدن به جائی داخل شود: دزدی است چرخ نقب زن اندر سرای عمر آری بهرزه قامت او خم نیامده ست. خاقانی. چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان. خاقانی. چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند نقب زن گنج روان را نظرم بایستی. خاقانی. تا تو ای نقب زن درین پرگار درگذاری درآئی از دیوار. نظامی. فخر کندنقب زن از کاوکاو. امیرخسرو (آنندراج). ، معدن چی. (ناظم الاطباء). رجوع به نقب زدن شود
آهون زدن سوراخ کردن زمین. توضیح بریدن مجرای زیر زمینی برای رسیدن بمحلی که در آن قصد دستبرد (دزدیدن اموال بدر بردن زندانیان دزدیدن پهلوانان یا کشتن آنان) را دارند. این کار در داستانهای عامیانه ایران سخت رایج است و} عیاران {همواره برای رسیدن بمحل کار خود ازراههای دور نقب می زنند: سر نفر زهزنان وهم و خیال نقب در خزینه عصمت آدم زدی (دیو گاو پای)
آهون زدن سوراخ کردن زمین. توضیح بریدن مجرای زیر زمینی برای رسیدن بمحلی که در آن قصد دستبرد (دزدیدن اموال بدر بردن زندانیان دزدیدن پهلوانان یا کشتن آنان) را دارند. این کار در داستانهای عامیانه ایران سخت رایج است و} عیاران {همواره برای رسیدن بمحل کار خود ازراههای دور نقب می زنند: سر نفر زهزنان وهم و خیال نقب در خزینه عصمت آدم زدی (دیو گاو پای)